سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سپارنده دانش نزد غیر اهل آن، مانندآویزنده گوهر و مروارید و طلا بر گردن خوکان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

خیانت های بنی صدر به مردم ایران - قسمت دوم  

خیانت های بنی صدر

*4- عدم درک تهدید و تشکیل جلسات شورای عالی دفاع قبل از تهاجم دشمن
باید اذعان داشت که در خصوص کسب آمادگی نظامی به منظور دفع تجاوز احتمالی دشمن کارنامه بسیار نامطلوبی از آقای بنی‌صدر در تاریخ به ثبت رسیده است. دقیقاً به همین دلیل نیز او تاکنون به این سؤال مهم هرگز پاسخ نگفته‌ است که علی رغم اعتراف به اطلاع از بی‌قرار بودن صدام برای حمله به ایران، چرا اقدام مهمی برای کسب آمادگی های لازم به عمل نیاورده است و اینکه چرا به عنوان فرمانده کل قوا حتی یک بار هم جلسه شورای عالی دفاع را قبل از آغاز حمله دشمن به منظور بررسی تهدیدات و پیدا کردن راهکارهای لازم برای مقابله با آن تشکیل نداده است؟ او در مجموعه خاطرات خود در خصوص اطلاع از تهاجم دشمن می گوید:
"به ما گزارش داده بودند که عراق دارد تدارک حمله به ایران را می‌بیند. البته بعدها مدارکی هم به دست قشون افتاد و معلوم شد که این خبر، صحیح بود. " (درس تجربه، ص238)
"موقعی که آقای رجایی می‌خواست نخست‌وزیر بشود، خطر تجاوز عراق دیگر شده بود مسئله روز. در آن ایام، روشن شده بود که تجاوز خواهد شد و با اینکه یاسر عرفات را فرستاده بودم پیش آقای صدام حسین تا دست به این کار نزند، اما او در رؤیای پیروزی برق‌آسا و بی‌قرار حمله بود. به هر حال، یاسر عرفات رفت به عراق و برگشت و گفت که صدام را مثل طاوس دیده و او می‌گوید که کار ایران را چهار روزه تمام می‌کنم. بله، وضعیت این جوری بود. " (درس تجربه، ص265)
سردار غلامعلی رشید در خصوص خیانت های بنی صدر در جنگ در برنامه تلویزیونی "محرمانه " اینگونه روایت می کند:

                                                           
" ما در اسفند 58 صاحب رئیس جمهور می شویم (بنی صدر) یعنی 7 ماه قبل از آغاز جنگ و امام به امید اینکه اوضاع نا بسامان داخلی را در ابعاد دفاعی- امنیتی سر و سامان دهند، فرماندهی کل قوا را به بنی صدر می دهند (تنفیذ می کنند).این فرماندی کل قوا باید در 7 ماه قبل از جنگ امورات دفاعی را ساماندهی می کرد. در متن قانون اساسی داریم که ایشان باید شورایعالی دفاع را تشکیل دهد ولیکن هفته سوم جنگ این شورا را تشکیل می دهد در حالی که ما باید این شورا را از قبل تشکیل می دادیم.
بنی صدر که ادعای فهم و درک سیاسی بالایی هم داشت یک ماه مانده به جنگ بازدیدی از منطقه غرب در کرمانشاه انجام داد و مصاحبه کرد که جنگ اتفاق نمی افتد مگر اینکه موازنه قوا بر هم بخورد یعنی این قدر شعور سیاسی نداشت که با بروز انقلاب اسلامی موازنه قوا به سود اسلام، به سود اعراب علیه اسرائیل و به سود کشورهای منطقه علیه استکبار جهانی آمریکا بر هم خورده بود.
حول و حوش خرداد 59 دیگر شورای انقلاب نداشتیم و باید نهادی مثل شورایعالی دفاع تشکیل می شد که ما به آن سطح استراتژیک کشور می گوییم.درون این نهاد است که تحرکات و تهدیدات دشمن رصد و کنترل می گردد. از این طرف فرمانده کل قوای ما شورایعالی دفاع را تشکیل نمی دهد. حتی یک رزمایش معمولی انجام نمی دهد . وقتی حوادث 6 ماهه قبل از جنگ را می بینیم در واقع دشمن به ما می گوید که آرایش می گیرد و باید خودمان را آماده می کردیم.
اگر یک رزمایش ساده انجام می داد در تردید دشمن تأثیر می گذاشت. اگر بنی صدر می گفت 50 یا صد هزار بسیجی به کمک بچه های ارتش در 2 شهر کرمانشاه و اهواز بروند و یک رزمایش انجام دهند تأثیرگذار بود اما این کارها را نکرد، مصاحبه کرد که جنگی رخ نمی دهد و مردم را آماده نکردیم و دشمن دفعتاً بعد از اتفاقات 6 ماهه اول 59 حمله می کند. "
بهزاد نبوی پس از عزل بنی صدر در تحلیلی در روزنامه جمهوری اسلامی در خصوص خیانت او به عنوان فرمانده کل قوا می گوید:
"بنی‌صدر زمانی که فرمانده کل قوا شد، یک استراتژی خاصی را در جهت حاکمیت دادن ضد انقلاب در ارتش و کنار گذاشتن عناصر مؤمن به انقلاب پیاده کرد. چنانکه اطلاع داریم، اطلاعیه‏ای منتشر ساخت که تمام امرای بازنشسته ارتش باید به سرکار خود باز گردند که اجازه پخش مجدد آن داده نشد. در واقع او سعی داشت زمینه را برای بازگشت دستگیر شدگان ارتش هموار سازد. بنی‏صدر، با استفاده از فرماندهی کل قوا آنچنان جو تبلیغاتی در ارتش بوجود آورده بود که اکثر خلبانان ارتش مسئله را به شکل دیگری برداشت کرده بودند. چنانکه مسئله عرب و عجم را در رأس قرار داده بودند که این جریان از اصل، انحرافی بود. بنی‌صدر پس از این ماجرا، بلافاصله تحلیلی از کودتای نوژه را مطرح کرد تا اذهان عمومی را منحرف سازد و کشف کنندگان کودتا را زیر سئوال قرار دهد و در این رابطه گفت کودتای نوژه توطئه آمریکا بود تا متخصصین را از ارتش کنار بگذارند. در حالی که ما می‌دانیم کودتا واقعی بود ودر این رابطه هم عده‌ای دستگیر شدند. "( جمهوری اسلامی13/5/1360)
*5- سرپوش بنی‌صدر بر اقدامات تروریستی سازمان مجاهدین خلق:
در ماههای پایانی سال 59 حضور پررنگ نیروهای سازمان مجاهدین خلق در جلسات سخنرانی آقای بنی‌صدر نشان از سرمایه‌گذاری‌ جدی این سازمان روی نقاط ضعف ایشان و فراهم آوردن زمینه‌های رودرو قرار دادن وی با امام داشت.
در حادثه 14 اسفند این همکاری سازمان یافته تا حدودی آشکارتر شد و به میزان گسترش یافتن تأثیر‌گذاری سازمان بر بنی‌صدر فاصله وی با امام بیشتر می‌شد. نکته قابل تأمل اینکه تا قبل از این ائتلاف، سازمان مجاهدین خلق از طریق یک گروه دست ساخته و هدایت شده به حذف فیزیکی شخصیتهای فکری نائل می‌آمد و در ظاهر هرگونه اعمال تروریستی را محکوم می‌ساخت. جالب اینکه با رسمیت یافتن پیوند آقای بنی‌صدر و این سازمان، مسئولیت اقدامات تروریستی رسماً به عهده گرفته می‌شد و آقای بنی‌صدرهم هرگز از آن تبری نمی‌جست آنگونه که پس از گذشت سالیان متمادی هنوز هم در آثار خود مدعی می‌شود که دکتر بهشتی به دست امام به شهادت رسیده است: "من بسیار شک دارم که غیر از دستگاه خمینی، کس دیگری دفتر حزب جمهوری اسلامی را منفجر کرده باشد. " (درس تجربه، ص195)
این ادعای آقای بنی‌صدر بعد از دودهه و اندی در حالی مطرح می‌شود که در همان زمان اولاً: گروه تروریستی مجاهدین خلق رسماً مسئولیت انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی را- که منجر به شهادت 72 تن از وزرا، نمایندگان مجلس و شخصیتهای‌ تراز اول سیاسی کشور شد- بر عهده گرفت و فرد نفوذی سازمان در این زمینه کاملاً مشخص گردید. ثانیاً: چنین حادثه‌ای بنا داشت کلیه مسئولان طیف در خط امام در کشور را به شهادت برساند و منحصر به دکتر بهشتی نبود؛ لذا صرفنظر از شخصیت وارسته امام که از چنین اتهاماتی مبراست با کمترین منطق سیاسی چنین ادعایی تطبیق پیدا نمی کند که رهبری نظام درآن شرایط حاد دشمنی های داخلی وخارجی همه بازوان خود را قطع کند. ثالثاً: این تنها حرکت تروریستی سازمان در ان ایام نبود که با چنین ادعایی بتوان به رفع و رجوع آن پرداخت. چرا آقای بنی‌صدر در مورد حادثه انفجاردفتر نخست‌وزیری که منجر به شهادت رجایی و باهنر شد، به شهادت رساندن امامان جمعه در استانها و صدها اقدام تروریستی دیگر که مسئولیت آنها نیز رسماً از سوی سازمان مجاهدین خلق پذیرفته می‌شد توجیهات این چنینی ابداع نکرده ‌است.
او در توجیه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی توسط منافقین می گوید:
"در خانه مرحوم لقایی که او هم شهید شد یعنی تا 24 ساعت بعد از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، من در آنجا بودم... در آنجا که بودم، نواب آمد و گفت: مجاهدین می‌خواهند با شما صحبت کنند. دو نفر از آنها نزد من آمدند. یکی عضدانلو برادر خانم مریم عضدانلو و دیگری به نام عباس داوری که از اعضای قدیمی سازمانشان بود. آنها آمدند و من چند سؤالی مطرح کردم و گفتم: "پاسخ اینها را بیاورید تا من فکر کنم. " اولین سئوالی که از آنها کردم، این بود که آیا این انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، کار شما بود؟ آنها گفتند: "نه. کار ما نیست. "… آنها برگشتند و جوابهای مساعد آوردند. بدین ترتیب، من پذیرفتم که بروم به مخفیگاهی که آنها در نظر گرفته بودند و رفتم به آنجا. آقای تهرانی هم به عنوان محافظ، همراهم بود. در آنجا، آقای مسعود رجوی آمد پیش من و معلوم شد که در آن خانه، همسرش هم زندگی می‌کند. در آنجا بود که صحبت رفتن از ایران مطرح شد " (درس تجربه، ص368 و367)
او صراحتاً اذعان می کند که به سازمان مجاهدین خلق نیازمند بوده است و خود او تمایل به ارتباط با این سازمان داشته است:
"آنها گفتند: "هر چه شما بنویسید، ما امضا می‌کنیم. فقط محلی و سازمانی داشته باشیم تا فعالیت بکنیم. ما از تغییر و تحول، بیشتر از این نمی‌خواهیم. " من به آنها گفتم: "اگر چه شما به سراغ من آمدید ولی اگر نمی‌آمدید، من سراغ شما می‌آمدم "(ص369)
بنی صدر در خصوص کمک سازمان مجاهدین خلق برای ترتیب دادن فرار مفتضحانه او از کشور می گوید:
"آنان خروج از ایران را با کسانی که در نیروهای هوایی داشتند، ترتیب دادند. کارت شناسایی یکی از همافران را به من دادند. سلمانی و غیره آمد و مرا مشابه آن قیافه‌ای در آوردند که در عکس آن کارت [شناسایی] بود. چون شب به آن محل می‌رفتیم و پرواز می‌کردیم، دقت را کم می‌کرد و متوجه نشدند. بدین ترتیب، وارد فرودگاه مهرآباد تهران شدیم. در آنجا سوار یک هواپیمای سوخت رسانی شدیم. سرهنگ معزی خلبان هواپیما و خدمه‌های هواپیما هم آمدند " (ص371)
6- تشدید مجموعه اقدامات خائنانه بنی صدر و بنی صدریون پس از اعلامیه جماران
واقعه چهاردهم اسفند در دانشگاه تهران از آن رو که نشان دهنده نزدیکی مخاطره آمیز منافقین و بنی صدر بود و قصد تنش زایی بنی صدر را آشکار می کرد، با واکنش بسیار شدید امام روبه رو گردید. در ابتدا امام خمینی(ره) آیت الله موسوی اردبیلی دادستان کل کشور را مأمور رسیدگی قضایی سریع و قاطع به این واقعه کردند که در پی آن گزارشی توسط یک هیأت قضایی تهیه و تقدیم دادستان کل کشور شد که در آن به بیش از دوازده مورد ارتکابی که دارای عناوین مجرمانه بودند تصریح شده و در بخش نتیجه چنین آمده بود "دلایل کافی به مجرمیت بنی صدر، دفتر بنی صدر، دفتر هماهنگی و در پی آن گروهک های محارب که اسامی آنها قبلاً ذکر گردید، گردآوری شده است. "
آیت الله بهشتی و شهید رجایی نخست وزیر وقت عمل بنی صدر را نکوهش کردند و امام خمینی(ره) نیز در پاسخ به تلگراف آیت الله گلپایگانی که حاکی از "نگرانی ایشان از قضایای شوم دانشگاه " بود، اعلام کردند که "باید گروهها و دسته های منحرف سیاسی و غیرسیاسی بدانند که من با حساسیت کامل با آنان برخورد اسلامی می کنم و به شرارت های ضداسلامی خاتمه می دهم. " پس از آن امام خمینی(ره) با فراخواندن آقایان آیت الله بهشتی، آیت الله خامنه ای، آیت الله موسوی اردبیلی، آیت الله هاشمی رفسنجانی، مهندس بازرگان، بنی صدر و شهید رجایی به جماران و برخورد ارشادی و حمایتی، رؤسای سه قوه را از انجام مصاحبه تا پایان جنگ تحمیلی منع کردند و اعلامیه ای در صبح روز یی اسفند یی از سوی امام خمینی(ره) صادر شد که نتیجه برخی تصمیمات و توافقات برای کاهش اختلافات را بیان می کرد.
*4- عدم درک تهدید و تشکیل جلسات شورای عالی دفاع قبل از تهاجم دشمن
باید اذعان داشت که در خصوص کسب آمادگی نظامی به منظور دفع تجاوز احتمالی دشمن کارنامه بسیار نامطلوبی از آقای بنی‌صدر در تاریخ به ثبت رسیده است. دقیقاً به همین دلیل نیز او تاکنون به این سؤال مهم هرگز پاسخ نگفته‌ است که علی رغم اعتراف به اطلاع از بی‌قرار بودن صدام برای حمله به ایران، چرا اقدام مهمی برای کسب آمادگی های لازم به عمل نیاورده است و اینکه چرا به عنوان فرمانده کل قوا حتی یک بار هم جلسه شورای عالی دفاع را قبل از آغاز حمله دشمن به منظور بررسی تهدیدات و پیدا کردن راهکارهای لازم برای مقابله با آن تشکیل نداده است؟ او در مجموعه خاطرات خود در خصوص اطلاع از تهاجم دشمن می گوید:
"به ما گزارش داده بودند که عراق دارد تدارک حمله به ایران را می‌بیند. البته بعدها مدارکی هم به دست قشون افتاد و معلوم شد که این خبر، صحیح بود. " (درس تجربه، ص238)
"موقعی که آقای رجایی می‌خواست نخست‌وزیر بشود، خطر تجاوز عراق دیگر شده بود مسئله روز. در آن ایام، روشن شده بود که تجاوز خواهد شد و با اینکه یاسر عرفات را فرستاده بودم پیش آقای صدام حسین تا دست به این کار نزند، اما او در رؤیای پیروزی برق‌آسا و بی‌قرار حمله بود. به هر حال، یاسر عرفات رفت به عراق و برگشت و گفت که صدام را مثل طاوس دیده و او می‌گوید که کار ایران را چهار روزه تمام می‌کنم. بله، وضعیت این جوری بود. " (درس تجربه، ص265)
سردار غلامعلی رشید در خصوص خیانت های بنی صدر در جنگ در برنامه تلویزیونی "محرمانه " اینگونه روایت می کند:
" ما در اسفند 58 صاحب رئیس جمهور می شویم (بنی صدر) یعنی 7 ماه قبل از آغاز جنگ و امام به امید اینکه اوضاع نا بسامان داخلی را در ابعاد دفاعی- امنیتی سر و سامان دهند، فرماندهی کل قوا را به بنی صدر می دهند (تنفیذ می کنند).این فرماندی کل قوا باید در 7 ماه قبل از جنگ امورات دفاعی را ساماندهی می کرد. در متن قانون اساسی داریم که ایشان باید شورایعالی دفاع را تشکیل دهد ولیکن هفته سوم جنگ این شورا را تشکیل می دهد در حالی که ما باید این شورا را از قبل تشکیل می دادیم.
بنی صدر که ادعای فهم و درک سیاسی بالایی هم داشت یک ماه مانده به جنگ بازدیدی از منطقه غرب در کرمانشاه انجام داد و مصاحبه کرد که جنگ اتفاق نمی افتد مگر اینکه موازنه قوا بر هم بخورد یعنی این قدر شعور سیاسی نداشت که با بروز انقلاب اسلامی موازنه قوا به سود اسلام، به سود اعراب علیه اسرائیل و به سود کشورهای منطقه علیه استکبار جهانی آمریکا بر هم خورده بود.
حول و حوش خرداد 59 دیگر شورای انقلاب نداشتیم و باید نهادی مثل شورایعالی دفاع تشکیل می شد که ما به آن سطح استراتژیک کشور می گوییم.درون این نهاد است که تحرکات و تهدیدات دشمن رصد و کنترل می گردد. از این طرف فرمانده کل قوای ما شورایعالی دفاع را تشکیل نمی دهد. حتی یک رزمایش معمولی انجام نمی دهد . وقتی حوادث 6 ماهه قبل از جنگ را می بینیم در واقع دشمن به ما می گوید که آرایش می گیرد و باید خودمان را آماده می کردیم.
اگر یک رزمایش ساده انجام می داد در تردید دشمن تأثیر می گذاشت. اگر بنی صدر می گفت 50 یا صد هزار بسیجی به کمک بچه های ارتش در 2 شهر کرمانشاه و اهواز بروند و یک رزمایش انجام دهند تأثیرگذار بود اما این کارها را نکرد، مصاحبه کرد که جنگی رخ نمی دهد و مردم را آماده نکردیم و دشمن دفعتاً بعد از اتفاقات 6 ماهه اول 59 حمله می کند. "
بهزاد نبوی پس از عزل بنی صدر در تحلیلی در روزنامه جمهوری اسلامی در خصوص خیانت او به عنوان فرمانده کل قوا می گوید:
"بنی‌صدر زمانی که فرمانده کل قوا شد، یک استراتژی خاصی را در جهت حاکمیت دادن ضد انقلاب در ارتش و کنار گذاشتن عناصر مؤمن به انقلاب پیاده کرد. چنانکه اطلاع داریم، اطلاعیه‏ای منتشر ساخت که تمام امرای بازنشسته ارتش باید به سرکار خود باز گردند که اجازه پخش مجدد آن داده نشد. در واقع او سعی داشت زمینه را برای بازگشت دستگیر شدگان ارتش هموار سازد. بنی‏صدر، با استفاده از فرماندهی کل قوا آنچنان جو تبلیغاتی در ارتش بوجود آورده بود که اکثر خلبانان ارتش مسئله را به شکل دیگری برداشت کرده بودند. چنانکه مسئله عرب و عجم را در رأس قرار داده بودند که این جریان از اصل، انحرافی بود. بنی‌صدر پس از این ماجرا، بلافاصله تحلیلی از کودتای نوژه را مطرح کرد تا اذهان عمومی را منحرف سازد و کشف کنندگان کودتا را زیر سئوال قرار دهد و در این رابطه گفت کودتای نوژه توطئه آمریکا بود تا متخصصین را از ارتش کنار بگذارند. در حالی که ما می‌دانیم کودتا واقعی بود ودر این رابطه هم عده‌ای دستگیر شدند. "( جمهوری اسلامی13/5/1360)
احمد توکلی نیز در کتاب خاطرات خود در این خصوص می گوید:
" روزی من و آیت‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی رفسنجانی و آیت‌الله یزدی و آقای پرورش و شهید رجایی و مرحوم شیخ محمد منتظری، جلوی امام حلقه زدیم، موضوع هم درباره همان مشکلات بنی‌صدر بود، آیت‌الله خامنه‌ای آن روز غزلی از حافظ خواند و گفت: بنی صدر پدر ما را درآورده است و اکنون هم در ارتش یارگیری می‌کند، این امر ممکن است در آینده خطراتی پیش بیاورد. " ( خاطرات سیاسی احمد توکلی، فصل پنجم، پیروزی انقلاب اسلامی)
با این وصف بنی صدر در اظهاراتی تعجب برانگیز تحلیل خود را در خصوص روزهای آغازین جنگ اینگونه برمی شمرد:
"وقتی حمله عراق آغاز شد، من در کرمانشاه بودم. از سرتیپ فلاحی رئیس ستاد ارتش پرسیدم: چند روز می‌توانیم در برابر ارتش عراق مقاومت کنیم، گفت: چهار روز گفتم: شما این چهار روز را خوب بجنگید مسئول روز پنجم من هستم. خوب بلافاصله ارتش تجدید سازمان شد و دمکراتیزه کردن ساختار ارتش نقش تعیین کننده داشت. استعدادها و ابتکارات شگفت‌ انسان بر فقر سازمانی و تجهیزاتی غلبه کرد و ایران نجات پیدا کرد. " (درس تجربه، ص310)
جالب اینجاست بنی صدر که که از بدیهی‌ترین مسائل نظامی ارتش و ادوات نظامی بی‌اطلاع است به نحوی می‌خواهد خود را به عنوان منجی و نجات‌بخش کشور در تهاجم عراق در تاریخ به ثبت رساند و آیا این تناقض‌گوئی ها حاصل نادیده گرفتن فداکاریهای مردم در جریان دفاع مقدس نیست؟
*5- سرپوش بنی‌صدر بر اقدامات تروریستی سازمان مجاهدین خلق:
در ماههای پایانی سال 59 حضور پررنگ نیروهای سازمان مجاهدین خلق در جلسات سخنرانی آقای بنی‌صدر نشان از سرمایه‌گذاری‌ جدی این سازمان روی نقاط ضعف ایشان و فراهم آوردن زمینه‌های رودرو قرار دادن وی با امام داشت.
در حادثه 14 اسفند این همکاری سازمان یافته تا حدودی آشکارتر شد و به میزان گسترش یافتن تأثیر‌گذاری سازمان بر بنی‌صدر فاصله وی با امام بیشتر می‌شد. نکته قابل تأمل اینکه تا قبل از این ائتلاف، سازمان مجاهدین خلق از طریق یک گروه دست ساخته و هدایت شده به حذف فیزیکی شخصیتهای فکری نائل می‌آمد و در ظاهر هرگونه اعمال تروریستی را محکوم می‌ساخت. جالب اینکه با رسمیت یافتن پیوند آقای بنی‌صدر و این سازمان، مسئولیت اقدامات تروریستی رسماً به عهده گرفته می‌شد و آقای بنی‌صدرهم هرگز از آن تبری نمی‌جست آنگونه که پس از گذشت سالیان متمادی هنوز هم در آثار خود مدعی می‌شود که دکتر بهشتی به دست امام به شهادت رسیده است: "من بسیار شک دارم که غیر از دستگاه خمینی، کس دیگری دفتر حزب جمهوری اسلامی را منفجر کرده باشد. " (درس تجربه، ص195)
این ادعای آقای بنی‌صدر بعد از دودهه و اندی در حالی مطرح می‌شود که در همان زمان اولاً: گروه تروریستی مجاهدین خلق رسماً مسئولیت انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی را- که منجر به شهادت 72 تن از وزرا، نمایندگان مجلس و شخصیتهای‌ تراز اول سیاسی کشور شد- بر عهده گرفت و فرد نفوذی سازمان در این زمینه کاملاً مشخص گردید. ثانیاً: چنین حادثه‌ای بنا داشت کلیه مسئولان طیف در خط امام در کشور را به شهادت برساند و منحصر به دکتر بهشتی نبود؛ لذا صرفنظر از شخصیت وارسته امام که از چنین اتهاماتی مبراست با کمترین منطق سیاسی چنین ادعایی تطبیق پیدا نمی کند که رهبری نظام درآن شرایط حاد دشمنی های داخلی وخارجی همه بازوان خود را قطع کند. ثالثاً: این تنها حرکت تروریستی سازمان در ان ایام نبود که با چنین ادعایی بتوان به رفع و رجوع آن پرداخت. چرا آقای بنی‌صدر در مورد حادثه انفجاردفتر نخست‌وزیری که منجر به شهادت رجایی و باهنر شد، به شهادت رساندن امامان جمعه در استانها و صدها اقدام تروریستی دیگر که مسئولیت آنها نیز رسماً از سوی سازمان مجاهدین خلق پذیرفته می‌شد توجیهات این چنینی ابداع نکرده ‌است.
او در توجیه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی توسط منافقین می گوید:
"در خانه مرحوم لقایی که او هم شهید شد یعنی تا 24 ساعت بعد از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، من در آنجا بودم... در آنجا که بودم، نواب آمد و گفت: مجاهدین می‌خواهند با شما صحبت کنند. دو نفر از آنها نزد من آمدند. یکی عضدانلو برادر خانم مریم عضدانلو و دیگری به نام عباس داوری که از اعضای قدیمی سازمانشان بود. آنها آمدند و من چند سؤالی مطرح کردم و گفتم: "پاسخ اینها را بیاورید تا من فکر کنم. " اولین سئوالی که از آنها کردم، این بود که آیا این انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، کار شما بود؟ آنها گفتند: "نه. کار ما نیست. "… آنها برگشتند و جوابهای مساعد آوردند. بدین ترتیب، من پذیرفتم که بروم به مخفیگاهی که آنها در نظر گرفته بودند و رفتم به آنجا. آقای تهرانی هم به عنوان محافظ، همراهم بود. در آنجا، آقای مسعود رجوی آمد پیش من و معلوم شد که در آن خانه، همسرش هم زندگی می‌کند. در آنجا بود که صحبت رفتن از ایران مطرح شد " (درس تجربه، ص368 و367)
او صراحتاً اذعان می کند که به سازمان مجاهدین خلق نیازمند بوده است و خود او تمایل به ارتباط با این سازمان داشته است:
"آنها گفتند: "هر چه شما بنویسید، ما امضا می‌کنیم. فقط محلی و سازمانی داشته باشیم تا فعالیت بکنیم. ما از تغییر و تحول، بیشتر از این نمی‌خواهیم. " من به آنها گفتم: "اگر چه شما به سراغ من آمدید ولی اگر نمی‌آمدید، من سراغ شما می‌آمدم "(ص369)
بنی صدر در خصوص کمک سازمان مجاهدین خلق برای ترتیب دادن فرار مفتضحانه او از کشور می گوید:
"آنان خروج از ایران را با کسانی که در نیروهای هوایی داشتند، ترتیب دادند. کارت شناسایی یکی از همافران را به من دادند. سلمانی و غیره آمد و مرا مشابه آن قیافه‌ای در آوردند که در عکس آن کارت [شناسایی] بود. چون شب به آن محل می‌رفتیم و پرواز می‌کردیم، دقت را کم می‌کرد و متوجه نشدند. بدین ترتیب، وارد فرودگاه مهرآباد تهران شدیم. در آنجا سوار یک هواپیمای سوخت رسانی شدیم. سرهنگ معزی خلبان هواپیما و خدمه‌های هواپیما هم آمدند " (ص371)
6- تشدید مجموعه اقدامات خائنانه بنی صدر و بنی صدریون پس از اعلامیه جماران
واقعه چهاردهم اسفند در دانشگاه تهران از آن رو که نشان دهنده نزدیکی مخاطره آمیز منافقین و بنی صدر بود و قصد تنش زایی بنی صدر را آشکار می کرد، با واکنش بسیار شدید امام روبه رو گردید. در ابتدا امام خمینی(ره) آیت الله موسوی اردبیلی دادستان کل کشور را مأمور رسیدگی قضایی سریع و قاطع به این واقعه کردند که در پی آن گزارشی توسط یک هیأت قضایی تهیه و تقدیم دادستان کل کشور شد که در آن به بیش از دوازده مورد ارتکابی که دارای عناوین مجرمانه بودند تصریح شده و در بخش نتیجه چنین آمده بود "دلایل کافی به مجرمیت بنی صدر، دفتر بنی صدر، دفتر هماهنگی و در پی آن گروهک های محارب که اسامی آنها قبلاً ذکر گردید، گردآوری شده است. "
آیت الله بهشتی و شهید رجایی نخست وزیر وقت عمل بنی صدر را نکوهش کردند و امام خمینی(ره) نیز در پاسخ به تلگراف آیت الله گلپایگانی که حاکی از "نگرانی ایشان از قضایای شوم دانشگاه " بود، اعلام کردند که "باید گروهها و دسته های منحرف سیاسی و غیرسیاسی بدانند که من با حساسیت کامل با آنان برخورد اسلامی می کنم و به شرارت های ضداسلامی خاتمه می دهم. " پس از آن امام خمینی(ره) با فراخواندن آقایان آیت الله بهشتی، آیت الله خامنه ای، آیت الله موسوی اردبیلی، آیت الله هاشمی رفسنجانی، مهندس بازرگان، بنی صدر و شهید رجایی به جماران و برخورد ارشادی و حمایتی، رؤسای سه قوه را از انجام مصاحبه تا پایان جنگ تحمیلی منع کردند و اعلامیه ای در صبح روز یی اسفند یی از سوی امام خمینی(ره) صادر شد که نتیجه برخی تصمیمات و توافقات برای کاهش اختلافات را بیان می کرد.
نگاهی به مهمترین رویدادهای سیاسی در فاصله سه ماهه بین اعلامیه امام خمینی(ره) در یی اسفند یی تا عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا، ضمن آشکار کردن نزدیکی بسیار زیاد راهبردهای سیاسی بنی صدر و منافقین، نشان دهنده قصد بنی صدر و منافقین برای پیشبرد اهداف سیاسی تبلیغاتی خاص به منظور پیاده سازی استراتژی مشروعیت قهقرایی (تضعیف، بی اعتبار ساختن و از بین بردن مقبولیت اجتماعی مخالفان) برای ارعاب، تطمیع، جذب یا انزوای اعضای خط امام است. مهمترین رویدادهای سه ماهه مورد اشاره به این شرح است:
*نامه مسعود رجوی به بنی صدر و پیشنهاد برگزاری راهپیمایی از سوی رئیس جمهور در روز یی فروردین یییی؛
*امتناع بنی صدر از امضای لایحه سرپرستی وزارت امور خارجه توسط نخست وزیر علیرغم شرایط جنگی و نیاز کشور به دیپلماسی فعال و همچنین رد سه نامزد پیشنهادی نخست وزیر برای تصدی پست وزارت خارجه؛
*راهپیمایی منافقین در حمایت از بنی صدر در روز ی اردیبهشت یییی پس از صدور اعلامیه امام خمینی(ره) و ایجاد درگیری و آشوب در این راهپیمایی؛
*حمایت بنی صدر از یکی از اعضای سازمان منافقین که اقدام به خودزنی نموده بود و متهم نمودن نهادهای انقلابی به شکنجه وی؛
* نامه بنی صدر به مجلس در تاریخ ی اردیبهشت یییی و متهم نمودن شهید رجایی به تخلف؛
*نامه منافقین به بنی صدر و تقاضای تضمین از او برای خلع سلاح؛
*اقدام دفتر بنی صدر برای خروج اسناد وابستگی کاظم رجوی به ساواک از وزارت خارجه و دستگیری فضلی نژاد عامل خارج کننده اسناد؛
* موافقت ضمنی بنی صدر با پیشنهاد منافقین در مورد برگزاری رفراندوم به منظور حذف خط امام؛
* نامه تشکر آمیز منافقین به بنی صدر در مورد پذیرش رفراندوم و دعوت به اعتصاب در حمایت از رئیس جمهور؛
* مصاحبه ها و سخنرانی های تحریک آمیز بنی صدر علیرغم ممنوع ساختن این امر از سوی امام خمینی(ره) ؛
* دستگیری منوچهر مسعودی مشاور حقوقی دفتر بنی صدر به جرم رابطه با ضدانقلاب و عوامل رژیم شاه، توقیف روزنامه های انقلاب اسلامی، آرمان ملت و جبهه ملی به حکم دادستان انقلاب اسلامی در یی خرداد یی؛
روزنامه وی و راهپیمایی طرفداران او در همدان؛
صدور بیانیه منافقین در مورد حمایت یکپارچه از بنی صدر در روز یی و یی خرداد یی.
*7- تشکیک در دومین انتخابات ریاست جمهوری و عدم تسلیم در برابر عزل قانونی مجلس:
بنی صدر درحالیکه با رأی مردم به شهید رجایی دست خود را برای رسیدن دوباره به قدرت کوتاه می دید با طرح موضوع تقلب در انتخابات سعی نمود تا حضور میلیونی مردم در انتخابات و شکست خود را به نحوی به ستاد انتخابات وزارت کشور نسبت دهد و از طرفی فرار خود را از کشور به منظور سازماندهی ضد انقلاب توجیه نماید.او در این خصوص این گونه می گوید:
"وقتی انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار شد، در وزارت کشور که مسئولیت اجرای انتخابات را به عهده داشت، چند تن دوستان ما که آنجا بودند و رژیم هم نمی‌دانست، به ما خبر دادند، در سراسر کشور فقط دو میلیون و هفتصد هزار نفر در انتخابات شرکت کردند... حال، راست یا دروغ، این موضوعی است که آقای منتظری باید بگوید چون این طور گفته شد: "اینان رفتند پیش آقای منتظری و به او گفتند، آقا! جریان رای‌گیری و تعداد شرکت‌کنندگان در انتخابات این طور شده، تکلیف چیست؟ " او گفت: "برای حفظ حیثیت اسلام، بگویید بالای چهارده میلیون نفر رای دادند. "… این موضوع را هم تاکید کنم، کسانی که این مطلب را [راجع به آقای منتظری] به من گفتند، آدم های موثقی هستند.بعد از آمدن این گزارش، گفتم، بسیار خوب و حالا مردم مرا همچنان رئیس‌جمهور می‌شناسند، یعنی به من رای اعتماد دادند و تأیید کردند رای قبلیشان را و تکذیب کردند کودتا را. حال، ما وظیفه داریم برویم در صحنه اصلی و روابط پنهانی آنها را که به اتکاء به آن روابط، دسته به کودتا زدند تا جنگ را ادامه بدهند، فاش کنیم. به این دلیل بود که با خروج از ایران، موافقت کردم. در حالی که، در آغاز هیچ قصدی برای خروج از ایران نداشتم. (درس تجربه، ص347)
او در خصوص نقش و تأثیر نتایج انتخابات در فرار او از کشور می گوید:
" مسعود رجوی آمد به محلی که من مخفی بودم. او در آنجا گفت، می‌خواهیم قبل از برگزاری انتخابات رئیس‌جمهوری- که 40 روز بعد انجام می‌شد- خارج شویم. من گفتم، نه. اول باید ببینیم، مردم ایران در این انتخابات ریاست‌جمهوری، چگونه عمل می‌کنند. اگر مردم رفتند پای صندوق‌ها و رای دادند، معنایش این است که این کودتا را تایید کردند... آقای رجوی گفت: "اکثر هم لایعقلون. قرآن می‌گه، اکثر مردم عقل ندارند. شما می‌گید، اگر مردم رفتند پای صندوق‌ها، خب، میرن. آخوندها بهشون می‌گن بروید پای صندوق‌ها، اینها هم می‌روند پای صندوق‌ها. " گفتم: "اولاً، شما قرآن را نخوانده‌اید. " (درس تجربه، ص345)
*8- تشکیل شورای ملی مقاومت در جهت براندازی انقلاب:
پس از استقرار رجوی و بنی صدر در پاریس، سلسله مصاحبه‌های طرفین، جهت معرفی شورا، شروع شد. اگر به رسانه‌های آن زمان مراجعه شود، در عکس‌های چاپ شده، اکثرا مسعود رجوی پشت سر بنی‌صدر نشسته است. علت این بود که نام بنی‌صدر به عنوان رییس جمهور بر کنار شده، در همه جا می‌درخشید، ولی کسی سازمان مجاهدین خلق را نمی‌شناخت؛ بدین علت، سازمان، از نام و اعتبار بنی‌صدر در این تاریخ حسابی استفاده سیاسی کرد. حضور بنی‌صدر در شورا آن قدر برای مجاهدین خلق مهم بود که برای سفت کردن پای ایشان در شورا، مسعود رجوی دختر او، یعنی فیروزه بنی‌صدر را به عقد خود در آورد. این ازدواج زمانی انجام شد که تازه چند ماه از قتل اشرف ربیعی، همسر پیشین رجوی می‌گذشت. در تاریخ هفتم مهر ماه 1360، برنامه "دولت موقت جمهوری دموکراتیک اسلامی ایران " توسط شورای ملی مقاومت اعلام شد. این برنامه را بنی‌صدر به عنوان رییس جمهور و رجوی به عنوان مسؤول شورای ملی مقاومت امضا کردند. در 20 اسفند ماه 62،‌ ابوالحسن بنی‌صدر که حضور سازمان مجاهدین خلق در عراق را به ضرر جایگاه و اعتبار خود می دید ، طی نامه‌ای به مسعود رجوی اعلام جدایی کرد. بنی‌صدر در این نام نوشته بود. "البته همانطور که نوشته‌اید دو نظر وجود دارد: یکی نظر سرنگونی رژیم به بهای جلب همکاری و استفاده از خارج را جایز می‌شمارد و یک نظر جایز نمی‌شمارد. این جانب جانب‌دار نظر دوم هستم. هر چه می‌خواهید بنویسید، اما چه کسی گول می‌خورد که مسأله اصلی که شما را به نوشتن این نامه برانگیخته، مسأله‌ همکاری با عراق برای سرنگونی رژیم است. از این راه رژیم [آیت الله] خمینی سرنگون نمی‌شود، با کمال تأسف تثبیت می‌شود ". (مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، صص 164-139)
*9- تدارک دیدار طارق عزیز با مسعود رجوی در محل اقامت بنی‌صدر در فرانسه:
این ملاقات ننگین که در خانه بنی‌صدر و با حضور همزمان وی در منزل صورت می‌گیرد به لحاظ سیاسی فراتر از موافقت رئیس جمهور یک تشکیلات خود ساخته با ملاقات نخست‌وزیر خود یعنی مسعود رجوی معنی پیدا می‌کند. براساس قراردادی که بین آقای بنی‌صدر و مسعود رجوی منعقد شده بود کلیه اقدامات این تشکیلات ائتلافی می‌بایست به امضای رئیس‌جمهور تشکیلات می‌رسید. بنابراین در این قضیه بنی‌صدر در واقع یک گام فراتر از صرف موافقت با ملاقات رجوی و طارق عزیز برداشته بود. این سکوت بنی صدر و حضور او در محل این دیدار، بیانگر این حقیقت است که او نه تنها با گفتگوی مستقیم بلکه با همکاری گسترده گروه تروریستی مجاهدین خلق با دشمن بعثی و نیز باز شدن پای مسعود رجوی به بغداد مخالفت چندانی نداشته است. اظهارات بنی‌صدر در خصوص ملاقات طارق عزیز با مسعود رجوی ، شناخت چهره خائنانه وی را جامعیت می‌بخشد:
" اینکه چه جوری بیاید اینجا و راجع به ملاقات، در کجا باشد بالاخره گفتم: "اگر من بخواهم موافقت کنم، فقط به یک ترتیب می‌شود موافقت کرد و آن ترتیب هم این است که یک فاتح، یک شکست خورده‌ را می‌پذیرد. اینها متجاوزند و در تجاوزشان هم شکست‌ خورده‌اند وگرنه به سراغ ما به اینجا نمی‌آمدند... ملاقات شما (رجوی) با او، حداکثر نیم ساعت بیشتر طول نکشد. گفت: "بسیار خوب " (درس تجربه، ص380)
جالب آن است که بنی صدر با اشاره به این موضوع که "یک فاتح یک شکست خورده را می پذیرد " در واقع به طور تلویحی اقرار می کند که طارق عزیز به سبب حضور فرمانده اسبق کل قوای ایران به این دیدار آمده است و دیدار او با مسعود رجوی بهانه ای بیش نیست و چه بسا بین او و طارق عزیز نیز گفتگوهایی صورت گرفته باشد.
*10- وارد نمودن اتهامات بی اساس به مسئولین نظام و زیر سئوال بردن مشروعیت نظام پس از جنگ
از دیگر اقدامات او علیه جمهوری اسلامی، حضور در دادگاه فرانسه برای رسیدگی به اتهام فردی به نام رضا مشهدی در رابطه با ترور سیروس الهی بود. وی در این دادگاه به عنوان شاهد، اتهاماتی را علیه سران جمهوری اسلامی وارد کرد. اما روند برگزاری جلسه چندان به مذاق او خوش نیامد و رأی دادگاه مطابق با برداشت و تفسیر او نبود. به همین خاطر وی مسئولین قضایی فرانسه را متهم به سهل‌انگاری کرد.
او فعالیت‌های مطبوعاتی خود را پس از فرار از کشور از سرگرفت و تاکنون نیز انقلاب اسلامی در هجرت را منتشر می‌کند. هر از گاهی هم به فراخور متقضیات روز و مناسب با حال و هوای سیاسی کشور، اعلامیه‌ها و بیانیه‌های هشدارگونه‌ای را منتشر می‌کند و همّ و غم وی در این نوع فعالیت‌ها، زیر سؤال بردن مشروعیت نظام است. او از این رهگذر اتهامات گوناگونی را علیه متولیان جمهوری اسلامی عنوان کرده و همواره درصدد القای این مطلب است که تنها انقلاب در سایه تدابیر او می‌توانست به سرمنزل مقصود برسد. این امر نشان می‌دهد که این نگاه کاملاً خودمحورانه بنی‌صدر در طول دوران ریاست جمهوری و مسئولیت وی در نظام جمهوری اسلامی همچنان وجود داشته و هنوز هم در او جریان دارد.



 
نوشته شده توسط: حمزه |  شنبه 89 خرداد 29  ساعت 5:18 عصر 

    نوشته های پیشین
دل نوشته هایی به مناسبت هفته بسیج
اضطراب و درمان آن
ناگفته های یک وهابی از شیعه شدنش
مدتی این مثنوی تاخیر شد ...
تشریح سه ضلع بازیگردان 18 تیر
نیویورک تایمز: تنگه هرمز و آزمایش موشکی اولین گامهای محکم ایران
بهار عربی بهار اسلامی شد/این خاورمیانه، اسلامی و از اسرائیل متنف
ایران 13 سال زودتر از چشم انداز به مقام علمی اول منطقه رسیده است
اجرای فاز اول هلیکوپتر ملی با 10میلیارد سرمایه/ طراحی پلت فرم خو
پیش به سوی انسانیت:
یک پند مهم ، خشم مگیر !
خواستگاری با جعل عنوان ...
از وال استریت صدای ربنا می آید !
قتل به خاطر یک نگاه !
مرد شیطان صفت در کمین دختربچه مدرسه ای !
[همه عناوین(218)]